جدول جو
جدول جو

معنی چار پوک - جستجوی لغت در جدول جو

چار پوک
نوعی حالت خوابیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی است از دهستان طبس بخش درمیان شهرستان بیرجند که در 7 هزارگزی شمال باختری درمیان بر سر راه شوسۀ بیرجند به درمیان واقع شده، دامنه و گرمسیر است و27 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و شلغم وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
قلابی باشد که بدان چیزی که بچاه افتد برآرند، (برهان) (آنندراج)، مؤلف برهان و صاحب آنندراج ذیل این لغت نویسند: ’بجای بای فارسی یای حطی نیز آمده است و این اصح است چه یوز بمعنی تفحص و تجسس باشد، (برهان) (آنندراج)، رجوع به چاهیوز شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان فنوج بخش بمپور شهرستان ایران شهر که در 132 هزارگزی جنوب باختری بمپور و3 هزارگزی جنوب راه مالرو فنوج به رمشک واقع شده و 45 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
چابک، سریع، تند، جلد، زبر و زرنگ، رجوع به چابک و چاپک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از چار سوق
تصویر چار سوق
چهار راه میان بازار چار سوق چهار سوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قار پوز
تصویر قار پوز
ترکی خربزه از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
دوشاهی
فرهنگ گویش مازندرانی
چاره، علاج، کسی که در برابر سرما ناتوان باشد، در سانسکریت
فرهنگ گویش مازندرانی
قورباغه ی سبز درختی
فرهنگ گویش مازندرانی
یک چهارم، نوعی شراکت و سهمیه بندی در اجاره ی زمین کشاورزی
فرهنگ گویش مازندرانی
ساختمان چوب که پلورها از چهارسمت دیواره های اتاق جلوتر روند
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که در کنار بوته ی خیار یا لوبیا یا انگور فرو کنند تا
فرهنگ گویش مازندرانی
صد دینار، هر هزار دینار یک ریال می باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
پتک و گوه ی فلزی که توسط آن کار آهنگری بر روی فلزات انجام
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی دراز کشیدن که شبیه به سجده رفتن است
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع بازی های بومی
فرهنگ گویش مازندرانی
چهار دست و پا
فرهنگ گویش مازندرانی
دمر روی زانو و آرنج قرار گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی